پیوند ها
معرفی و نقد کتاب تهران: در سال ۱۹۵۵، نیکی جومپی، معلم مدرسهای در توکیو، برای جمع کردن حشرات به دهکدهای در نزدیکی دریا میرود. در برگشت، نیک آخرین اتوبوس را از دست میدهد؛ او از اهالی روستا میخواهد که شب را آنجا بماند و آنها او را به خانهای میبرند که زنی در آن زندگی میکند. این خانه درون گودالی قرار گرفته تا از هجوم بادهای همیشگی و شن و ماسه در امان باشد. تنها راه پایین رفتن از این گودال و ورود به خانه نوعی نردبان متحرک است که از طناب درست شده. صبح روز بعد، از نردبان خبری نیست. نیک جومپی بهمرور درمییابد که راه برونرفتی وجود ندارد و او موظف است در کنار زن، خانه را از ریگهای روان و طوفانهای شن در امان نگه دارد.
زن در ریگ روان، سه بخش دارد و ۳۰ قسمت. بخش اول (شروع داستان) با خبر گمشدن نیکی جومپی آغاز میشود «در یکی از روزهای ماه اوت مردی ناپدید شد». ازآنجاکه «پس از هفت سال کسی از حقیقت خبردار نشد، طبق مفاد بند ۳۰ قانون مدنی، مرد را در عداد مردگان قلمداد کردند». از اینجا به بعد با سرگذشت نیکی جومپی و آنچه برای او پیش آمده است، سروکار داریم. محور اصلی این سرگذشت، رابطه او با همان زنی است که در خانه حضور دارد. زن، درست مانند همان ماسهها حضوری غریب و ماهیتی مرموز دارد و رفتارهایش، به اندازه رفتارهای غریب و ناشناخته ماسهها، عجیب است و دور از انتظار. پایانِ بخش اول و دوم هرکدام به نحوی، بیانگر نتیجهی تلاش جانکاه جومپی برای فرار است.
داستان از زبان سوم شخص (دانای کل) روایت میشود. اما در تمام داستان بهطرز غریبی احساس میکنیم این خود نیک است که دارد حرف میزند. پلات زن در ریگ روان بسیار ساده است. قهرمان در جایی گیر افتاده و سعی میکند خود را نجات دهد. همین پلات ساده را اما کوبو آبه با ظرافتهای بسیاری تبدیل به داستانی پر تنش و زنده کرده است. او با خلق یک فضای فیزیکی جدید و بیش از همه عجیب، موفق شده است بحرانهایی را که نیک جومپی از سر میگذراند واقعیتر کند. خواننده همراه با نیک مدام خود را در فضایی مییابد که ناآشناست. سادهترین امورات زندگی (از آب خوردن تا خوابیدن) با سختی و مشقت بسیار همراه است و شن و ماسه تبدیل به عنصری جدانشدنی از زندگی میشود. نیک دیگر از این ماسهها رهایی ندارد. آبه بهطور مفصل و در تمام لحظهها هذیانهای ذهنی و رؤیاهای قهرمان را موشکافی میکند و همراه با فلشبکهایی که به زندگی گذشتهاش میزند، راه را برای شناخت بیشتر از او فراهم میکند. نیکی جومپی، به دنبال کشف گونهای ناشناخته در علم حشرهشناسی است. او مردی است بلندپرواز و درعینحال درگیر زندگی روزمره. او میخواهد با کشف حشرهای جدید نام خود را بر آن بگذارد تا بتواند نامش را برای همیشه در تاریخ زنده نگه دارد. همانطورکه در پشت جلد کتاب هم میخوانیم، این داستان فضایی کاملاً دلهرهآور دارد؛ فضاسازیهای بینظیر آبه کمک میکند تا همان خفگی و دلهرهای را تجربه کنیم که جومپی با آن دست و پنجه نرم میکند. اما این باعث نمیشود آن را داستانی بدانیم با درونمایه ترسناک؛ بلکه بیش از هر چیز با درگیریهای وجودی و پرسشهای بنیادین جومپی دربارهٔ خودش و زندگی گذشتهاش مواجه هستیم. انسانی که در جستوجوی کشف نهایی و مهم خود، یک حشره، به آنجا میرود، اما تمام ارتباطش را با دنیای بیرون از دست میدهد. هنر کوبو آبه پیوندزدن این فضای وجودشناسانه (اگزیستانسیال) با عناصر داستانهای دلهرهآور است.
«کوبو آبه» در ۱۹۲۴ در توکیو به دنیا آمد. او در جوانی به ریاضیات و گردآوری حشرات علاقهمند شد. این مسئله در بسیاری از قسمتهای کتاب خود را نشان میدهد. نیکی جومپی نیز همانطورکه گفته شد، علاقه فراوانی به جمعآوری حشرات دارد و علیرغم آنکه یک معلم معمولی در مدرسه است، تمام جاهطلبیهای خود را در این رشته دنبال میکند. این مسئله حتی در تحلیلهای گوناگونی که نیکی از وضعیت خودش دارد نیز کاملاً به چشم میخورد. دربارة اینکه چرا نویسنده از استعاره حشره استفاده کرده است، نقدها و تحلیلهای بسیاری نیز نوشته شده. آبه به آثار «پو، داستایفسکی، نیچه، هایدگر، یاسپرس و کافکا» علاقمند بود و بیدلیل نیست که او را «کافکا»ی توکیو مینامند. او در سال ۱۹۴۸ نخستین کتابش، علامت جاده در انتهای خیابان، را منتشر کرد. در ۱۹۵۱ مهمترین جایزهٔ ادبی ژاپن، جایزه آکتاگاوا را برای رمان «جنایت آقای سسین کاروما» دریافت کرد.